true
true
true
خانواده نیازمند ساکن پارک تخممرغی با کمک خیرین صاحبخانه شدند و اکنون مسئولان پُزش را میدهند.
به دنبال انتشار ویدئویی در فضای مجازی مبنی بر اسکان خانواده چهار نفره در پارک تخممرغی ارومیه، بلافاصله خبرنگار ارومنیوز در محل اسکان این خانواده حضور پیدا کرد و از نزدیک پیگیر ماجرا شد.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل مشاهدات مستقیم خبرنگار ارومنیوز و گفتگو با شهروندان و کسبه حاضر در محل است:
حضور دو کودک ۵ و ۶ ساله در چادر آنهم با سرمای منفی هشت درجه، دل هر بینندهای را به درد میآورد.
در کنار چادر اسکان این خانواده، غرفه سفالفروشی بود که فروشنده آن بانویی حدودا ۲۵ ساله بود، بلافاصله وارد سفالفروشی شدم تا درباره این خانواده اطلاعاتی کسب کنم، بانوی سفالفروش تمایلی برای شرح ماجرا نداشت، در این حین دختری با چهرهای پریشان وارد شد و از مادرش آبی برای نوشیدن خواست.
مادر به کنار ظرفی که در انتهای غرفه بود، رفت اما با حالتی پریشان بدون آنکه لیوان را پرآب کند به سمت من برگشت و گفت: شما از کمیته امداد تشریف آوردهاید؟ کاش با خودتان یک بطری آب هم میآوردید، اشاره به ظرف آب کرد و گفت آب یخزده؛ مجبورم آب یخزده را گرم کنم تا آبی برای خوردن بچههایم داشته باشم.
سکوت سنگینی در ذهنم حاکم شد و باورم نمیشد آنچه را میدیدم.
او میگفت: “اوایل ازدواج تا چند ماه پیش در کنار مادرشوهرم زندگی میکردیم و شوهرم نیز در همین مکان، میوهفروشی میکرد و هم نگهبان سفالهای این غرفه بود؛ اما با سردتر شدن هوا همه میوهها یخ زدند؛ چون مکان مناسبی برای حفظ میوهها نداشتیم و همه سرمایه خود در حدود ۲۸ میلیون تومان از بین رفت.
از شش ماه پیش به دلیل برخی مشکلات مجبور شدیم خانه مادرشوهرم را تخلیه کنیم و در این مکان مستقر شویم. اوایل مشکل خاصی وجود نداشت؛ اما با سردتر شدن هوا، مشکلات هم شروع شد. از کمیته امداد امام خمینی (ره) درخواست وام برای اجاره منزل کردیم؛ اما چون ضامن نداشتیم موفق به دریافت وام نشدیم.
با وجود تماس با مدیرکل بهزیستی آذربایجان غربی برای پیگیری موضوع با استفاده از اورژانس اجتماعی، هنوز خبری از ورود بهزیستی به این ماجرا نبود. بار دیگر تماس گرفتم؛ این بار حرفهای مدیرکل بهزیستی عجیب بود؛ میگفت هدف از انتشار فیلم گرفتاری این خانواده، برای اخاذی است!
اورژانس اجتماعی هم که به محل آمد گفت متأسفانه پدر خانواده معتاد است!
سفالفروش که شاهد صحبتهای من با مسئولین بود، گفتههای مدیرکل بهزیستی را تکذیب کرد و گفت: من چندین ماه است که این خانواده را میشناسم اگر این فرد معتاد بود این غرفه با تمامی اجناسش را در اختیارش قرار نمیدادم.
میگفت از شب گذشته که این فیلم در فضای مجازی منتشر شده به جز یک نفر خیر و شما (خبرنگار ارومنیوز) کسی به این خانواده سر نزده است.
در گوشه اتاقک دختر کوچک زیبای خانواده نشسته و مثل یک عروسک نظارهگر است، سفالفروش میگفت با شرایطی که این خانواده دارند بهسختی مسائل بهداشتی درباره فرزندانشان رعایت میشود و موهای دختر کوچولوی خانواده پر از شپش است.
دوباره با مدیرکل بهزیستی تماس گرفتم و همه آنچه دیده و شنیده بودم را برایش بازگو کردم شاید دلش به رحم بیاید و کاری کند اما مدیرکل بهزیستی روی حرفش پافشاری میکرد و اصرار داشت که به او گزارش دادند پدر خانواده به شیشه اعتیاد دارد و مرا متقاعد کرد با اورژانس اجتماعی تماس بگیرم و صحتوسقم ماجرا را از زبان آنها بشنوم.
“خانم کرمزاده” مسئول اورژانس اجتماعی گفت: بلافاصله پس از دریافت گزارش درباره این خانواده، در محل حاضر شدیم، اما خانواده این فرد در آن مکان حضور نداشتند.
حرفههایش را تأیید نکردم؛ چون از ساعت ۱۰ صبح تا یک ظهر من در کنار خانواده در همان محل حضور داشتم و به جز خیرین هیچ یک از مسئولین پایکار نبودند.
این بار مسئول اورژانس اجتماعی گفت شاید، افراد اورژانس اجتماعی بهاشتباه جای دیگری مراجعه کردهاند و تأکید کرد بار دیگر به محل موردنظر مراجعه میکنیم و از نزدیک به پیگیر ماجرا خواهیم بود!
تلفن را قطع کردم و دوباره به پارک تخممرغی رفتم تا شاید شاهد اتفاقات مثبت برای این خانواده باشم.
مردی میانسال با ظاهری شیک از ماشین پیدا شد و به سمت پدر خانواده رفت و گفت: با یکی از بنگاهداران در این محله تماس گرفتم تا واحدی را برای اسکان خانواده شما اجاره کنم.
این خیر ناشناس حاضر بود ضمانت وام ۳۰ میلیونتومانی کمیته امداد را هم برعهده بگیرد.
پس از چند دقیقه مردی به همراه خانوادهاش به جمع ما اضافه شد و مبلغی را بهعنوان کمک به پدر خانواده اهدا کرد.
انگار شهر آرامآرام از خواب بیدار میشد و همه میخواستند دست در دست هم شادی را دوباره به قلب دخترک و پسر کوچولوی خانواده هدیه کنند.
میدیدم که شهروندان خیر برای نجات خانواده نیازمند از این وضعیت از همدیگر سبقت میگرفتند، یاد این آیه افتادم “فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا” و حالا اطمینان داشتم که مشکل اسکان خانواده حل شده.
هوا بهشدت سرد بود و نمیتوانستم بیشتر از این دوام بیاورم، به سمت دفتر حرکت کردم و در بین راه با رئیس کمیته امداد منطقه دو تماس گرفتم، خیلی ناراحت بود؛ میگفت این کار شما تشویش اذهان عمومی است و بهتر بود قبل از انتشار خبر با مسئولین شهرستانی و استانی هم مصاحبه میکردید.
رئیس کمیته امداد منطقه دو ارومیه تصریح کرد: برای اجاره مسکن این خانواده، وام ۳۰ میلیونتومانی در نظر گرفته شده که به امید خدا در روزهای آینده پرداخت میشود.
دوباره با اورژانس اجتماعی تماس گرفتم، انگار این بار توانسته بودند محل درست خانواده نیازمند را پیدا کنند.
فردی که از طرف اورژانس اجتماعی در آنجا حضور داشت گفت: برای اسکان این خانواده تصمیماتی گرفته شده و انشاءالله تا شب محل اسکانشان تغییر میکند؛ با خودم گفتم خیرین کار خودشان را کردند و گزارشش را مسئولین میدهند!
اما از تهدل برای دخترک خوشحال بودم، برق نگاهش را به یاد میآوردم و چهره معصومش را که در آن سرما یخزده بود، با خودم کلنجار میروم تا وجدانم را آرام کنم.
نمیدانم چرا هیچ مسئولی در طول این ۶ ماه از حضور این خانواده خبری نداشته! فقط یک خیابان با کمیته امداد فاصله داشتند.
کاش مسئولین که اینقدر سریع رسانهها و خبرنگاران را متهم به تشویش میکنند، همان قدر هم سریع به داد نیازمندان برسند و خدمتشان بیمنت باشد وگرنه منت بی خدمت فراوان است.
واقعاً اگر فشار رسانهای نبود مشکل این خانواده حل میشد؟ چرا همان وامی که الان حاضر به پدر خانواده بدهند را قبلاً نمیدادند؟
شهرداری هم که نخواسته بود از غافله خدمت به این خانواده عقب بماند بلافاصله محلی که این خانواده در آن زندگی میکردند را تخریب کرد تا شاید عبرتی باشد برای بقیه نیازمندانی که ممکن است خانهبهدوش شوند!
جالب ماجرا اینجا بود که این خانواده ابتدا به منزل مسکونی که توسط مسئولین تدارکدیدهشده بود مراجعه کردند؛ اما بهخاطر نبود وسایل گرمایشی مجبور میشوند دوباره به محل زندگی خودشان در پارک تخممرغی مراجعه کنند که این بار خیرین آنها را به منزل مناسبی که خودشان تهیه کرده بودند میبرند و اسکان میدهند.
بعد از اتمام نوشتن این گزارش دارم فضای مجازی را چک میکنم.
صف اظهار نظرهای مسئولان چقدر طولانی شده! یکی توییت زده و از فرماندار تشکر کرده! یک مسئول دارد به مردم گزارش میدهد که چه خدمات شایانی به خانواده گرفتار انجام دادند و آنیکی هم در حال آسیبشناسی است.
بیاختیار خنده تلخی روی صورتم نقش بست و با خودم گفتم خوب شد معنای خدمت را هم فهمیدم!
گزارش از نجیبه معصومی سرای
لینک کوتاه مطلب : https://dornasasi.ir/?p=11760
true
true
true
شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید
- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد
true